اشعار صدرالدین انصاری زاده

  • متولد:

یادت هست؟ / صدرالدین انصاری زاده

یادت هست قلاب می گرفتم
از دیوار باغ بالا بروی
تا ته باغ را نگاه کنی؟
حالا من
درجه
درجه
به شانه افزوده ام
و تو
پله
پله
از آسمان بالا رفته ای
2480 0 5

دل، خرده شیشه نگیرد / صدرالدین انصاری زاده

بام
بوم
بیم
کرکس ها با بال های آهنین
بر طبل ماه می کوفتند
دشمن حتی
به دف دف های فرشتگان
و خواب های معصوم کودکان هم نفوذ کرده بود
پنجره ها را
ضرب در گرفتیم
دل
خرده شیشه نگیرد
2308 0 4.67

8 سال کوه، 8 سال پرنده / صدرالدین انصاری زاده

دهان باز جام های شیشه ای
و خنده ی فنجان ها
یعنی
حتی تصور کافی شاپ بر یک پل متحرک بین جنگ هم
خنده دار است
چه رسد به تشبیه دود سیگار
به چترابرهای برخاسته از باران خمپاره
اما من فقط
از زبان همین چیزها که دور و برم نشسته اند
می توانم با تو صحبت کنم
و مثلا بنویسم:
دل
که دریا
پیشانی
که آسمان
یکی با پری این آبی
یکی با پری آن آبی رفت
 که سطری حماسی بپرد وسط و بگوید:
ای زنگار چرخ های زورخانه بر مچ
بیدار شوید
بزنید زنگ را
قرارمان با بی قراری دیر شد
 
اکنون
-جایی پایین تر از مدرسه ی امام خمینی در قم
نیمه ی شب ست و
شرافت دارد کنار بلوار جمهوری
همین طور که من داروگ را زیر لب هجی میکنم
لبخند ظرف ها و بساطی که بساطی نیست را
از روی میز جمع می کند
تا باز فردا
گلی بر سر کفش کتانی اش بزند و 
دنبال کار اصنافش بدود
مرتضی و شهاب رفته اند
علی می خواهد
به سمت آذر و گلزار برود
بی هر اکنونی
من مانده ام و پایان این شعر
من مانده ام
و زنگ مین کهنه ای در نبض
که تماشای زخم های دیروز را در چشمم کوک می کند
و خون های ریخته بر کاغذ
که خشک شده است و
کم کم دارد رو به سیاهی می رود
این یادگار هشت ساعت جدل
در به در
بر سر واژه ای بی سقف
سال کوه
سال پرنده
8 سال فلش سروها رو به گرداب خورشید
که باز هم تنهایی ام را با شما قسمت می کنم و
پا روی قاشق را غرق در فکر رها
و می نویسم:
ما مانده ایم و
خاک
ما مانده ایم و این
خالی تلخ قهوه ای سوخته
1933 0

به آن که زود رفته است / صدرالدین انصاری زاده

گلدسته های مسجد انگار
دو شهید
دو دسته گل
تقدیم کنند به هم
یکی به آنکه زود رفته است
یکی به آن که دیر می آید
و گنبد انگار
کلاهخود روح بزرگ کودکان فرداست
روزی که پندارشان آن قدر بال گسترده
که
پنجره
پنجره
آسمان خراش ها هم نمی توانند
مسیرشان را تا شکاف ابر
دنبال کنند
2306 0 2.5

این حالت درخت ها را هیچ وقت نمی فهمی / صدرالدین انصاری زاده

دست هایشان
بالاست
این حالت درخت ها را هیچ وقت نمی فهمی
تسلیم شده اند؟
در حین بدرود خشکشان زده؟
دعا می خوانند؟
یا همشگفت با مناره ها
اشاره می کنند
به گام های تو
بر پله های پر پیچ و خم؟
1941 0 4

سطر سطر ریل، امضا شد / صدرالدین انصاری زاده

زمستان بود و
نگاه ها را بخار گرفته
انگشتش را روی شیشه تکانی داد و
در یک آن
پایِ
سطر
سطرِ 
ریل
امضا شد
اما هیچ یک از ما نمی بیند
بر ابر چه نوشت
لطفا این فرم از خاطرات قیصر امین پور را برگردانید و
زوم کنید بر پنجره ی قطار
ها....
کربلا
2125 0

دوران برنمی گردد / صدرالدین انصاری زاده

ساعت اگر هزاران بار بچرخد
زین الدین برنمی گردد
ساعت اگر هزاران بار بچرخد
باقری برنمی گردد
ساعت اگر هزاران بار بچرخد
کاظمی برنمی گردد
ساعت اگر هزاران بار بچرخد
بابایی بر نمی گردد
ساعت اگر هزاران بار بچرخد
همت بر نمی گردد
چگونه
شما را از دست دادیم و ندانستیم
ساعت اگر هزاران بار بچرخد
دوران برنمی گردد
 
جاده
رودخانه ی خشکیده ای است
خاطره ی ماهی ها
آزارم می دهد
2102 0

آتش بر تو گلستان شد / صدرالدین انصاری زاده

انفجار پرده را کنار زد
و آتش
بر تو گلستان شد
در حیاط امامزاده ابراهیم
عکس ایستاده بر قبرت طوری به من زل زده بود
که فندک
تا بند آخر اشاره ام را سوزاند
مادر می گوید
این طور فکر کردن ها برای سلامتی ضرر دارد
راست می گوید
اگر اراده باشد ترک می کنم
اما
دنیا برای تو چه ضرری داشت
که ترکش کردی؟
2042 0 3

مشک برداشت و عباس شد / صدرالدین انصاری زاده

پرسیدند
ساعت چند ست؟
گفتیم به وقت همیشه
پرسیدند 
خیابان دوران کجاست؟
بی اختیار
سرهایمان به سمت آسمان چرخید
و رعد
 
مشک برداشت
از رکاب هواپیما بالا رفت
و عباس شد
عباس دوران
 
با چتر گل های همیشه بهار
فرود آمدی
بر فروردین
و برج  و باروی تقویم را فتح کردی
1812 0 3

جاده... / صدرالدین انصاری زاده

 
جاده
رودخانه ی خشکیده ای است
خاطره ی ماهی ها
آزارم می دهد
 
2466 0

کلاهخود و سرنیزه اش را برداشت... / صدرالدین انصاری زاده

پرده بالا رفت
اسبی بر خاکریز ایستاده بود
باد می وزید
و ماه
در شعله ی یال هایش می سوخت
[اشک های تو بیرون از کادر، در ساحل گونه هایت کف می زدند]
خواست تعزیه را
انتهای صحنه
به کربلا ببرد
کلاهخود و سرنیزه اش را برداشت
و دنیای زره پوش را
به تانک ها و نفربرهای رو به رو بخشید
1700 0 5

چفیه، پر! / صدرالدین انصاری زاده

قمقمه
پر
فانوسقه پر
چفیه 
پر
بابا سوخت
بابا پرید
ما بر گل های قالی فاتحه می خوانیم
1220 0

به خدا می سپاریم / صدرالدین انصاری زاده

تو را به خاک سپردیم
خاک
تو را پوشاند
تو را به باد سپردیم
باد
تو را برد
تو را به کوه سپردیم
صخره
سنگین شد
تو را به خورشید سپردیم
سایه
پیش پا افتاده بود
تو را به سینه سپردیم
بغض
هوای نفس را گرفت
تو را به کتاب ها سپردیم
و سطرها
موازیان به ناچار
تا انتها
عالم معنایت نشد
به هرچه سپردیم
تو را
به خدا می سپاریم
788 0

از خون دل های تو / صدرالدین انصاری زاده

زخمی مورب
بر بازو
و هلال احمری
در قلب
 
طی سطرها
دنبال برانکارد آمدیم و نفهمیدیم
نقطه های کلمات
از خون دل های تو بود
یا دانه های ریخته
از تسبیح سرخ شهید؟
711 0

از دوکوهه / صدرالدین انصاری زاده

بدون رو در بایستی
برابرم بایست و بگو
برادر چند رویایی باشی
بهتر است؟‍!
همین کلمات
همین ساختارها و صورت های شهید شده
کافی نیست؟
از دو کوهه
به تاویل همه چیز می توان رفت
از کوهان شترهای هجرت گرفته
تا حرم سراهای عرب
از ضرب المثل کوه به کوه نمی رسد اما آدم به ...
تا برج های دوقلو
که دلاهایش
سنت
سنت
از عرق پیشانی آفتاب سوخته ی تو
تا شکوفه ی اشک بر گونه ی همسرت
دست داشته اند
حتی از همین دو کوهه
برخی تاریخ را غنیمت شمرده
از شکاف بام و شام
با نگاه خارجی به همه باز گشته اند
می بینی
اتفاق نظر دور نیست
محال است
از دو کوهه به هر مهر و ابری می توان رسید
چه ابهام ها را که نمی شود بر تافت
حتی برای آن ها که سال ها
در چشم اندازشان همه چیز محشر بوده
گاهی حساب و کتاب دقیق نمی آید
مثلا همین خطوط
کلمات من شهید شده اند
اما این تویی
که از بهشت هم گذشته
848 0 5

چه می شد اگر با باران برگردی / صدرالدین انصاری زاده

یک روز
پنج شنبه
پشت سرت آب ریختم
یک عمر
پنج شنبه 
روی قبرت
 
مادر
چشمم به آسمان خشک شد
چه می شد اگر
همین جمعه
با باران برگردی؟
1910 1

مثل پرستو در پیراهن بهار / صدرالدین انصاری زاده

آزاده است
سرو است؟
پاییزان را هم سبز مانده
سرو است؟
بر سر حرف خود ایستاده و سر خم نکرده
سرو است؟
فاخته وار فرشته دورش می چرخد مثل پرستو
در پیراهن بهار
سرو است؟
عشق را با نامش صدا می زنند
آزاده است؟
نه
سرو است
807 0

دور تا دور ماه، سوسنگرد شد / صدرالدین انصاری زاده

داوودی ها
در مهتاب روییدند
یاسمن ها
در مهتاب روییدند
سنبل ها
در مهتاب روییدند
گلبرگ های سپید ماه را فرا گرفتند
دور تا دور ماه
سوسن گرد شد
659 0

مثل دهان ماهی ها / صدرالدین انصاری زاده

چهار گوشه ی تکیه را
قل قل 
گرفته بود
ابوالفضل علمدار...
حسین سید  سالار...
ابوالفضل علمدار...
حسین سید و سالار...
که قاسم
از لبه ی بام به آسمان پرت شد
...
موج های کدام دریا
تو را چگونه فرا می گیرد
که می افتی
و پلک می زنی
مثل دهان ماهی ها؟
سینه ام انحنا گرفت که این ها را بگویم
اما انگار دستم را خوانده بود
737 0

چشمش به جزیره ی مجنون رفته / صدرالدین انصاری زاده

موجی نیست
رفتارش شبیه دامان دریاست
چشمش
به جزیره ی مجنون رفته
موجی نیست
از زیر بار گیسوی لیلی بیرون نمی آید
موجی نیست
رقص بندری بادبان های منظومه های قدیمی را
بر سواحل امروز نمی خواند
فقط
شبهی نظامی وار بالای سرش ایستاده و
دائم می گوید:
خمسه خمسه
776 0

باران ... / صدرالدین انصاری زاده

یک روز

پنج شنبه

پشت سرت آب ریختم

یک عمر

پنج شنبه

روی قبرت

 

مادر

چشمم به آسمان خشک شد

چه می شد اگر

همین جمعه

 با باران برگردی ؟

 

1392 0 5

پله ... / صدرالدین انصاری زاده

یادت هست قلاب می گرفتم

از دیوار باغ بالا بروی

تا ته باغ را نگاه کنی ؟

حالا من

درجه

درجه

به شانه ام افزوده ام

و تو 

پله

پله

از آسمان بالا رفته ای ...

 

2968 0 4.33